سین – علیرضا دباغ: گاهی اوقات وقتی گلستان سعدی را می خوانم حس می کنم، خیلی از حکایاتش مال همین امروز است.
حکایت جوانی که به غرور جوانیش بانگ بر مادر زد را بارها در بوتیکهایی دیده ام، که جوانی بامادرش به خریدآمده بود و در برابر ابراز سلیقه ی مادرش همان کرد که سعدی هشتصدسال پیش گفته بود…
یا وقتی قول و عمل برخی از وعاظ را می بینم، انگار صدای حافظ از هفتصد سال پیش به گوشم می رسد که، کارهای دیگر خلوت ایشان را به رخ می کشد…
حال دوباره کارت پستال بالا را ببنید و بخوانید..
کارتی که در فضای مجازی به دستم رسید و ظاهراً درست روزی مانند امروز در یک قرن پیش از دوستی به دوست دیگر پست شده است…
عبارتها مانند پتکی بر ذهنم فرود می آید:
سال غم انگیز ۱۲۹۹عمرخود را به پایان رسانده و..
حال که به قرن ۱۴۰۰ وارد می شویم انگار آرزوی پیشینیان ما در صدسال پیش همان آرزویی است که در آغاز قرن جدید دوباره تکرارمی شود…
به این می اندیشم که آیا سرنوشت ما ایرانیان پس از صد سال دوباره درحال تکرار شدن است؟