محمدرضا پاکنژاد شاعر یادداشتی درباره شعر و شکل گیری شعر «ایران» نوشته است.
متن یادداشت به شرح زیر است:
افتخار و بالندگی افزوزنیست که خود را ذره ای از دنیای زیبای ادب و هنر بدانی و زمزمه و تکرار کنی سخن استادان ارزنده ای را که هیچ گاه نامشان، خدماتشان و آثارشان در یاد اهالی ادب و فرهنگ رنگ ِکهنگی نخواهد گرفت و جسارت می خواهد که بر تعاریف این بزرگان نقطه ای بیفزایی یا بکاهی. لذا امید است تصور نشود آنچه در ادامه آمده است نفی نوشته یا گفتاری از این بزرگان است.
گفتار بسیاری در رابطه با شعر ، پیداش و انواع شعر وجود دارد. از نظر افلاطون که شعر را خدشه ای بر اخلاقیات می داند تا زیباشناسی ارسطو که شعر را در ردیف هنرهای دیگر و شالوده ای از طبیعت تقلید گر ذهن و روح انسان می شمارد و هزاران ادیب دیگر و هزاران تعریف ِزیبای دیگر که هر یک موجب سیر تکاملی تعریف شعر شده اند.
شاید بتوان گفت تعداد تعاریف شعر در دنیا به اندازه تعداد افرادی است که حداقل یک بار شعری را خوانده یا شنیده و به آن اندیشیده اند و در ذهن خود با روح خود در تعریفی از شعر به تفاهم رسیده اند. من نیز یکی از این افراد هستم که صرف نظر از ارج نهادن به کلیه تعاریف، اصول و آریه ها و توازن در قافیه و پیچیدگی های به کارگیری واژه ها برای قانع کردن روحم تعریفی برگزیدم که به آن باور دارم. شعر را تراوش زیبایی از روح می دانم که وقتی لباس زیبای عشق به تن میکند غزل می شود، قطعه می شود، ترانه می شود. زره می پوشد حماسه می نگارد.
خرقه می پوشد به خرابات و عرفان می رود. گاهی پیر می شود و راهنمایی می کند. ناجی می گردد و نجات میدهد. مجنون میشود و جنون را نشان می دهد. زمانی به گذشته باز می گردد تاریخ می نگارد و اصالت را نشان میدهد. گاهی تیشه می شود و با دست فرهاد بر فرق خودش می نشیند. جامه مهر می پوشد و گاتای اوستا می گردد. زهد را می پسندد و دعا می شود.
شعر روح دارد و زنده است با بال های واژه پرواز می کند و آسمان را در اختیار می گیرد. دریا را می نوشد، ابر را می رقصاند، اسطوره می شود، افسانه می گوید. روشنی مهتاب را نشان می دهد. به هر شکلی در می آید. چاه می شود، راه می شود، می خنداند، می گریاند، می رنجاند، زنده می کند و می میراند. صدای مظلوم می شود، پیام می دهد و…
در همه احوال ظرافت، زیبایی و نظم خود را حفظ می کند. شعر جادوگر ماهری است که هر زمان آن را می خوانی، می نویسی، می شنوی یا می سرایی تمام وجودت را در اختیار می گیرد و در آن لحظه فقط با او و در اختیار او هستی.
این تراوش زیبا و جاندار آرامش دهنده روح، به انسان ارزش می دهد. انسان را مولا می کند، مولوی می کند. با واژه هایش فردوسی، سعدی، حافظ و شکسپیر می پروراند.
شعر همیشه تاریخ با انسان بوده و هست و خواهد بود زیرا پاره ای از روح است. این بخشی از باور ذهن من از شعر است که تحت تاثیر این صفات گاهی شعر می سرایم از جمله شعر ایران را که روحش در اتفاقی زیبا دوید و سبب شروع همکاری بین من و دوست خوش صدا و خوش ذوقم احسان حاج علی عسگر خواننده شناخته شده که صدای مردم وطنم در حنجره اش متبلور است شد و با پیشنهاد این هنرمند «ایران» (شعر ایران) را به ایشان سپردم تا در حنجره او بشکفد.
محمد رضا پاکنژاد متخلص به «درود»
زاده تیر ماه اهواز در ۷۶ سال پیش
درود بر شاعر درود گو ، و رفیق دوران تحصیل و دانشکده که احساس خود را نه تنها دررقالب شعر بلکه در قالب نطم هم به زیبایی منعکس کردند
بسیار زیبا